جاده خاطره ها

 

آلبوم عکس رو میذارم جلوم...

فنجون داغ چایی رو میذارم کنارش...

یه ورق عکس..یه قورت چایی...

دوئل گذاشتی با داغی چای...

تو برنده ای ولی...

سوزوندی منو با نگاهت...

تسلیم...

ذوبم نکن...

 

بارون...

بـــــــارون....

بــــــــــــــــــــــارون....

بــــــــــــــــــــــــــــارون....

میباره روی دلتنگیام...

من دلتنگ تر میشم و تو..

بی خیال تر....

 

ترنم1: خیلی دوس داشتم زندگی نوشت هارو ادامه بدم ولی ترجیح میدم یه مدت مسکوت بمونه.. معذرت..

ترنم2 : فاطمیه یه حس عجیبی داره... یه حس غریب... انگار که دلت میخواد بمیری از شنیدن روضه ی بی بی....

ترنم3 : گاهی بی دلیل... شاید هم بادلیل.. انگار که تموم دنیا آوار میشه روی سرت... و تو اون لحظه نمیدونی چیکار کنی... نمیدونی...

ترنم4 :أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ...

 

ترنم5 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید..

 


 


نوشتهشدهدردوشنبه 93/1/11ساعت 2:38 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin






AvaCode.64